loading...
درود بر خدای کوروش کبیر
احسان بازدید : 374 چهارشنبه 12 مرداد 1390 نظرات (0)
دوستي يك پسر و يك دختر :
روز اول
پسر: سلام

دختر : سلام

پسر: چطوری؟

دختر : بد نیستم مرسی


هفته اول
پسر: سلام

دختر : علیک سلام

پسر: چطوری؟

دختر : بد نیستم مرسی . تو چطوری؟



هفته دوم
پسر: سلام

دختر : علیک سلام . چطوری؟

پسر: قربانت . بد نیستم . تو چطوری؟

دختر : مرسی .... خوبم




هفته سوم

دختر: سلام

پسر: سلام . چطوری ؟ خوبی؟

دختر: مرسی خوبم . خیلی خوبم و یک نگاه معنی دار (بقول امروزيها نخ دار*! ) به پسر ...




هفته چهارم


دختر : سلام عزیزم . چطوری ؟ خوبی؟

پسر: سلام عزیز دلم . مرسی بد نیستم . تو چطوری ؟

دختر : مرسی . می دونی ؟ می خوام یک چیزی بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد؟

پسر: بگو عزیزم

دختر : نه! ... حالا زوده ..... باشه بعد
!



هفته پنجم
دختر : سلام عزیزم ... چیزی که هفته پیش می خواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم ...

عاشقتم ... زندگی بدون تو برام بی معنیه . تمام!!!! آینده خودمو با تو می بینم . اگه تو نباشی

آینده برای من هیچه
!!!

و کلی از این حرفا..... و پسر باور می کنه!




هفته ششم

پسر: امروز یک دختری توی خیابان آمد از من یک آدرس پرسید . منم...

دختر : دیگه چی ؟!!! دلمو شکستی . تو که می دونی من چقدر حسودم

دختر: چرا این کارو کردی؟

پسر: من که کاری نکردم فقط جواب سوالشو دادم....

دختر : یک قول به من میدی؟

پسر: بله

دختر : قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی

پسر: باشه عزیزم قول میدم...

روابط سالم و صمیمی و رمانتیک بدون برقراري كوچكترين تماس (حتي يك بوسه!) ادامه دارد و ...

و ...
...

.....

....

...

..

.





ماه هجدهم
دختر : برام خواستگار آمده

پسر: غلط کرده

اومده !!!

دختر: چرا؟ خوب طوری که نیست اونم بالاخره آدمه !

پسر : تو چه جوابی بهش دادی ؟

دختر : هنوز هیچی !

پسر: ما کلی قرار مدار با هم داشتیم ! حالا می خوای اونو بذاریش جای من ؟

دختر : یه چیزی رو می دونی ؟ اون هیچ وقت نمی تونه جای تو رو بگیره !

پسر :من چیکار کنم ؟

دختر : نمی دونم ! فقط به من فکر نکن ! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی آب خوش از گلوم پایین نمی ره !

!!!!!میگم برو زودتر زن بگیر

پسر :حسودیت نمی شه ؟

دختر : نمی دونم چرا دیگه از این که تو رو با دختر دیگه ای ببینم حسودیم نمی شه !!

پسر: در فکر و خیال خود ..... من می دونم چرا !؟

بعدش پسر از خاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه مراسم آبغوره گیری رو اجرا میکنه !!!


دوران خوش دختر و دوران تحول پسر شروع می شه!!!



دید پسر نسبت به دختر ها عوض می شه.



قلبش نسبت به واژه هایی از قبیل دوستت دارم و عاشقتم مقاوم میشه.


حالا اگر مورد مشابهی برای پسر پیش بیاید در آینده !!




روز اول
پسر : سلام

دختر : سلام

پسر : بريم خونه؟!

دختر : نه!

پسر : مگه به من اعتماد نداری ؟

!!!!دختر : چرا ... خووووووب ولی

در اینجا پسر مراسمی بنام مخ زنی را شروع می کنه و موفق هم می شه علتش هم حرفهایی هست که بتازگی از دختر قبلی یاد گرفته !!!

پسر : تو که می دونی من چقدر دوستت دارم؟؟؟

دختر : آره ..... ولی ..... آخه

پسر : من قول می دم برای خواستگاریت بیام و بگیرمت

دختر : جدی می گی ؟؟؟؟ و قند توی دلش آب میشه!!!!

پسر : آره قربونت برم ... و با یک نگاه عاقل اندر سفیه به دختر

یواش یواش دل دختر نرم می شه و رضایت می ده...

و پسر : پس بریم !







عصر همان
روز
ریییییینگ ........ رییییینگ (صداي زنگ موبايل پسر)

پسر که با رفتن دختر به خواب عمیقی فرو رفته در حالیکه خسته است با زحمت و غرغر گوشی را بر می دارد...

با ديدن اسم دختر با صدايي بلند ميگه : Shit !!!!!

پسر : بله ؟

دختر : سلام

پسر : سلام خوبي ؟

دختر : مرسی . باهات کار دارم

پسر : اي بابا تو که یک ساعت بيشتر نیست از اینجا رفتی ... چي ميخواي ؟!

دختر: میخوام دوباره ببینمت .... میتونم فردا دوباره بیام خونتون!!!!

پسر : در حالیکه موفقیت بزرگی کسب کرده می گه چرا که نه.....
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 123
  • بازدید کلی : 5,350